درس تفسیر موضوعی نیمسال اول96-استاد آقاحسینی -قسمت دوم

ساخت وبلاگ

گزیده هایی از تفسیر سوره حمد (محي الدين حائری شیرازی)

اََلرَّحمَنِ الرَّحِیمِ

« الرحمن الرحيم»، آغاز و نهایت خلقت

«بسم‌الله الرحمن الرحيم»، سفر از رحمت رحماني به رحمت رحيمي است.

كنار هم آمدن رحمن و رحيم دو قوس خلقت را مطرح می‌کند. نشان مي‌دهد كه رحمان به منزله‌ي كاشت و رحيم به منزله‌ي برداشت است. اين كه در روايت آمده «‌يَا رَحمَنَ الدُّنيَا وَ الاَخِرَهِ وَ رَحِيمَهُما » يعنی در همين دنيا آثار رحمان و رحيم ديده مي‌شود.

رحمت رحمانی، انگیزه‌ی خلقت

بعد از اين كه انسان جهان‌بيني پيدا كرد و خلقت را شناخت و از روي عالمين، خدا را بر ربوبیت‌های او حمد كرد و همه‌ي خوبي‌ها و زيبايي‌ها را به خدا نسبت داد، نوبت به فهم و درک هدف خدا از آفرينش می‌رسد كه چرا خدای تعالی عالمین را آفريده است؟ فهم اين منظور مهم است. اگر کسی فهميد كه منظور چه بوده است، الحمد‌لله واقعي را گفته است و اگر نفهميد، نتيجه‌اي از كارش نگرفته است.

«الرحمن الرحيم» تحت عنوان و زير مجموعه‌ي رب‌العالمين آمده است. یعنی اين كه چون خدا رحمان و رحیم است و همه‌ی این نعمت‌ها و زیبايی‌ها را برای محبت به من آفریده است، او را سپاس می‌گویم. تا كنون با توجه به دو آیه‌ی اول سوره‌ي حمد، حمد الهی از دو راه گفته مي شود:

1 حمد از طريق رب‌العالمين؛ براي اين كار انسان بايد كارشناس خلقت باشد.

2 حمد از طریق رحمن و رحيم؛ برای این کار انسان بايد خداشناس باشد. شناخت خدا بر اساس ربوبیت، غیر از شناخت او به مهربانی و محبت است و هر کدام حمد جداگانه دارند.

اساس سیر و سلوک، دیدن خلقت در قوس رحمان و رحیم است. با شناخت عالمین، انسان مي فهمد که خدا دقیق عمل کرده و هیچ اشتباهی ننموده است. این یک طرف قضیه است. ولی یک وقت می‌گويد خدا این کار دقیق را برای محبت به من کرده است. این‌جا بحث مهربانی و محبت مطرح می‌شود. وقتی به فردی سیبی تعارف می‌کنند، می‌گوید خدا چیز عجیبی خلق کرده است! دستش درد نکند! این فرد حمد گفته، اما کامل نگفته است. زيرا خدا را بر «الحمد لله رب العالمین» حمد کرده، ولی هنوز حمد «الرحمن الرحیم» مانده است.

سیبی خدمت رسول خدا‌(ص) آوردند. سیب را گرفتند و بوسیدند و گذاشتند روی این چشم و بعد روی آن چشم و گفتند «‌تُحفَهُ رَبِّنَا»:"پروردگارمان برایمان هدیه فرستاده است"!

رحمت رحيمیه، هدف نهايی خلقت

قرآن با صراحت می‌گوید که هدف خدای تعالی از آفرینش، رحمت بوده است:«اِلاَّ مَن رحم رَبّكَ وَ لِذَالِكَ خَلَقَهُم۱»:"مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرد و براي همين "رحمت"آنها را خلق نمود". مي گويد كه خدا از سر احتياج و اجبار عالم را خلق نكرده است، بلكه عالم از ازل به انگيزه و لطف رحمت رحماني و آخرت و بهشت به انگيزه و لطف رحمت فوق‌العاده‌تري كه رحمت رحيمي است، ایجاد گردیده است.

یک اندیشه‌ي درست متوجه مي‌شود كه باید هدف و منظوری از اين همه نعمت ها و پديده هاي مختلف در كار باشد. قرآن با گفتن «الرحمن الرحیم»، اين منظور و هدف را پيش چشم انسان باز مي كند. می‌گوید چون خدا بی‌نیاز است، تنها یک هدف بیشتر نمی‌توان برای خلقت تصور کرد و آن، این است که از سَرِ رحمت این‌ها را آفریده است؛ رحمان آغاز حركت و رحيم، نهايت آن است. به طوري كه این حرکت و سیر به‌طور اختياري از رحمان آغاز و به رحيم ختم مي‌شود.

دو مطلب اينجا مطرح مي گردد: 1 اعطاء رحمت رحيمي با اعطا رحمت رحماني تفاوت دارد. 2 - انتقال از رحمت رحمانی به رحمت رحیمی با اختيار همراه است.

به‌عبارت دیگر، انتقال رحمت رحماني به رحمت رحيمي به اختيار انسان بستگي دارد. وقتي قرار شد عالَم، عالَم اختيار باشد، ديگر قوانين عالم اختيار بر قرار مي‌شود و همه چيز را با این ويژگي می‌سنجند.

وقتي آيه‌ي« و مَنْ يَتَّقِ اللهَ، يَجعَل لَهُ مَخرَجَاً وَ يَرزُقُهُ مِن حَيثُ لاَ يَحتَسِبُ  » نازل شد، عده‌اي شغل و كار خود‌ را كنار گذاشتند و گفتند خدا تضمين كرده و ديگر كار بس است! حضرت رسول‌(ص) فرمود كه مردم در مسجد جمع شوند. ايشان در مسجد به مردم گفتند:"اين برداشت اشتباه است و معناي آيه، تعطيل تكسّب كه بعضي‌ها پنداشته‌اند نيست؛ منظور رعايت تقوي در کسب و کار است. انسان مي‌تواند بي‌تقوا باشد یا از روي تقوي کسب و کار كند؛ در هر دو مختار است. ولی خدا تضمين كرده كه اگر شما با تقوي تكسّب کنید، تأمين مي‌شويد. در حقيقت تقوي براي جهت دادن به تكسُّب است. بعد فرمودند كه اگر اين نكته را رعايت نكنيد و دعا كنيد، خدا دعايتان را مستجاب نمي‌كند". اين‌جا حضرت شرط استجابت دعا را عمل مي‌گيرند و به‌عبارت ديگر ايشان عالَم را عالَم اختيار معرفی می‌کنند.

دنيا، محل تجارت رحمت رحماني به رحمت رحيمي

عالم، عالم اختيار است و با عمل که لازمه‌ی اختیار است، عالم رحماني به عالم رحيمي منتقل مي‌شود. تجارتي كه در قرآن آمده، تجارت و معامله‌ي رحماني‌ها به رحيمي‌ها است. «‌هَل اَدُلُّكُم عَلي تِجَارَهٍ تُنجِيكُم مِن عَذَابٍ الِيمٍ۱»:"آیا شما را به تجارتی که از عذاب دردناك نجاتتان دهد، دلالت کنم؟" مي گويد قدرت، عزت و شهرتي كه به دستتان آمده و همه از رحمت رحمانی است، در راه خدا و محبت او و كسب رحمت رحيمي خرج كنيد و  با هيچ چيز ديگر معامله ننماييد! نبايد از راه رحماني، رحمان ديگري كسب کرد. مثلاً از روي عنوان، هَمُّ و غَمِّ خود را صرف كسب عنوان ديگر نمود؛ بلكه بايد آن را در راه كسب رحمت رحيمي صرف نمود تا تجارت واقعی که قرآن می‌گوید صورت گرفته باشد. يعني رحمت بده و رحمت بگير! علي‌(ع) فرمود: "دنيا محل تجارت بندگان خداست". امامان ما رحمت رحمانيه‌ي الهي را كه به صورت‌هاي مختلف به دستشان مي‌رسيد، با رحمت رحيميه معامله مي‌كردند.

« الرحمن الرحيم‌»؛ حسن ظن به خدا

«‌الرحمن الرحيم‌» مهم‌ترين بخش سوره است و با تكرار آن اصرار دارد كه انسان متوجه شود خدا رحمان و رحيم است و طرفش، طرف درستي است تا  حسن ظن انسان به خدای تعالی بيشتر شود. خدا می‌گوید «اَنَا عِندَ ظنِّ عَبدِيَ المُؤمن »:"مقام مومن نزد خدا همان جا است كه گمان او آن جا است." آن كه به خدا حسن ظن دارد، از خدا بد نمي‌بيند.

خدا به كسي مي‌دهد كه ببخشد

جمله‌ي بزرگي است كه گفته شده:"خدا به كسي كمك مي‌كند كه به خودش كمك كند!". 

«‌وَ انْ مِن شَيءٍ اِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ اِلاَّ بِقَدَرٍ مَعلُومٍ۱»:"هيچ چيزي نيست جز اين كه خزانه‌ي آن نزد ماست و از آن به‌اندازه ي معلوم نازل مي‌كنيم". كليد نازل شدن رحمت این است: خرج كن تا به تو بدهیم!

مَالِكِ يَومِ الدِّينِ

امانت‌داری و رحمت رحیمیه

هدف خلقت، رسیدن به رحمت رحیمیه و تکریم مومن از راه اختیار است. خداوند به عنوان مبدأ رحمت رحمانی، به انسان، بدون این‌که استحقاق داشته باشد، بخشش و عنایت می‌کند تا او با کار و تلاش صالحانه‌ی خود، نعمت رحماني را مورد بهره‌برداری قرار داده، سعادت جاودانه‌ی خود را رقم بزند. شرط تبدیل شدن رحمت رحمانی به رحمت رحیمی، امانت‌داری است. اگر در امانت‌داری خیانت شود و با سوء استفاده از اختیار، نعمت‌ها در مسیر درست مصرف نگردد، رحمت رحمانی به غضب و عذاب تبدیل می‌شود. در اصل خلقت، منظور خالق عذاب کردن نبوده است؛ چون قرآن می‌گوید «‌اِلاَّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُم »:"مگر کساني را که پروردگارت به آن ها رحم کرد و به‌خاطر همین هم ایشان را خلق نمود". انسان اگر از اختیار سوء استفاده کرد، تبعات آن را هم باید در يوم الدين بپردازد.

از آن‌جا که خداوند می‌گوید «وَ رَحمَتِی وَسِعَت کَلَّ شَیءٍ »:"رحمت من همه چیز را فرا گرفته است" تبعات سوءاستفاده از اختیار هم جزء رحمت اوست. زیرا آن‌چه از خداوند صادر شده، رحمت بوده است و شیء در معنای عموم خودش، از حوزه‌ی رحمت نمی‌تواند خارج شود. بنابراین آن‌هايی که به عذاب گرفتار مي شوند، خودشان رحمت را به عذاب تبدیل مي كنند. مثل این مي ماند كه كسي سر سفره‌ای که غذاهایی برای مهمان‌ها ترتیب داده‌اند، دعوت شده‌است. هر غذايی كه بخواهد مي‌تواند بردارد. دو غذا که تأثیر متضاد دارند، سر سفره است. میزبان می‌گوید این دو غذا را با هم نخورید! حال اگر او نتواند بر هوی و اشتهایش غلبه کند و سیر از آن دو بخورد، به میزبان مربوط نمی‌شود؛ میزبان همه‌ی این کارها را از باب اکرام و تكريم کرده است. ساحت قدس الهی هم از اذیت و آزار بندگان و امثال این‌ها به دور است. می‌گوید: «وَ مَا ظَلَمنَاهُم وَ لَکِن کَانُوا اَنفُسَهِم یَظلِمُونَ »:"ما به آن‌ها ستم نکردیم، خودشان به خودشان ستم کردند".

يوم الدين، دلیل الحمد لله

«مالك يوم الدين» دنباله‌ي «‌الحمد لله رب العالمین» و بر عنوان و زیر مجموعه‌ی آن آمده است. يعني سپاس خدا را كه مالك روز جزاست و من را به رحمت رحیمیه‌ي خود می‌رساند. از آن‌جا که حمد کامل خدای تعالی، منحصراً و با توجه به ربوبيت پروردگار و از طریق مشاهده‌ی عالمین كافي نيست، لازم است که حمد حوزه هاي رجا و خوف كه همان «‌رحمان و رحيم» و «مالك يوم الدين» هستند، بر آن اضافه شود. درحقيقت مي شود گفت مجموعه ي حمد خداي تعالي در حوزه هاي «‌رب العالمين»، «‌الرحمن الرحيم» و« مالك يوم الدين»، همه با هم دليل الحمد لله هستند. يعني اگر كسي به عالم منهاي يوم الدين نگاه كند، به نتيجه‌ي الحمد نمي‌رسد؛ به‌عبارت دیگر شما در ربوبیت عالمين، زماني زيبايي، عدالت و چيزهاي ستودني ديگري را مشاهده مي‌كنيد كه يوم‌الدين را هم به حساب آورده باشيد.

بعضی مسايل در عالَم منهاي محاسبه‌ي يوم‌الدين، زشت به نظر مي‌آيند، ولي وقتي حساب يوم‌الدين در آن‌ها رعايت شود، زيبا مي‌شوند. مثلاً شما مي‌خواهيد اين مطلب را كه "همه چيز از ريشه‌ي رحمت است و دستگاه آفرينش از اول تا آخر، حول محور رحمت مي‌چرخد"، محاسبه و ادراك كنيد. اثبات اين مطلب منهاي يوم الدين شدني نيست. ولی وقتي يوم‌الدين به حساب آورده شد، بسياري از سؤالات و مبهمات برطرف مي‌شوند.

دو عدد كسري را كه يكي صورتش دو و ديگري چهار است. در نظر بگيريد. اگر مخرج‌ها معلوم نباشند، مشخص نيست كدام بزرگ‌تر است؟ اگر مخرج ها يكي باشند، كسر با صورت چهار بزرگ‌تر است. اما اگر مخرج‌ها فرق كنند؛ اظهار نظر درباره‌ي صورت‌ها بي‌مورد است. پس همان‌طور که در اعداد كسري، قضاوت بدون ملاحظه‌ي طرفينِ نسبت، ممكن نيست، حمد خدای تعالی هم بدون ملاحظه‌ي یوم‌الدین نسبت به مسايل عالم، ممکن نیست.

با ملاحظه‌ي آخرت، عالم زيبا است

«‌وَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهٍ شَرَّاً یَرَهُ۱». ما در بررسي هاي اجتماعي، چيزهايي را زشت مي‌بينيم. چرا؟ زيرا آخرت را در نظر نگرفته ايم؛ اگر آخرت در اين گونه بررسي ها در نظر گرفته شود، نتيجه ديگري بدست مي آيد و خواهيم گفت: «‌الحمد لله‌»، دست خدا درد نكند، پاكيزه كار كرده است! مثلاً مي‌بينيم كه ظالم و مظلوم از دنيا مي‌روند و به حساب آن ها رسيدگي نمي شود. حال كسي كه منهاي آخرت مسأله را بررسي مي‌كند، به این نتيجه مي‌رسد که عالم زشت است. اما اگر آخرت مطرح شود که به حساب‌ها رسیدگی خواهد شد، نتيجه ديگري بدست مي آيد.

كتاب از صبا تا نيما بعد از جنگ جهانی دوم و متأثر از آن نوشته شده است. درآن کتاب نویسنده قصيده‌ای بنام هذيان دارد و این طور شروع مي‌شود:

مرگ يك شاعر پندار پرست
تا چنين مايه تماشايي است؟

خودش را شاعر پندار پرست مي‌داند و مي‌گويد که اين آسمان و ستاره‌ها آمده‌اند مر گ من را مشاهده كنند. بعد از مرغ حق صحبت مي‌كند و به مرغ حق مي‌گويد:

آن چه را حق طلبي 
آن حق نيست
حق تو مطلق نيست!

چرا اين حرف را مي‌زند؟ زيرا مي‌بيند كه شهرها بمباران مي‌شوند و زن و مرد و بچه و كوچك و بزرگ در كشتارها از بين مي‌روند و كسي نمي‌پرسد اين را چه كسي زد و چرا ازبين برد و آخرش هيچي؟! در ذهنش مي‌گويد عالَم صاحب ندارد. چرا نتوانست بگويد عالم صاحب دارد؟ به‌خاطر اين كه منهاي آخرت به قضيه نگاه كرده و محاكمه‌ها و سؤال وجواب‌هايي كه بعداً مي‌آيد،  اصلاً به حساب نيآورد.

«مالک یوم الدین» می‌گوید که عالَم بي‌سرپرست نيست و ريز ريزِ كارهاي صاحبش، حساب و كتاب دقيق دارد و اگر در اين عالم حساب و کتاب‌ها رسیدگی نشود، آن‌طرف را كه كنارش بگذاريد، همه چيز  روشن خواهد شد.

يكي از انبيا به شهري كه اكثراً به‌وسيله‌ي زلزله از بين رفته بودند، رسيد. انساني را با مجموعه‌ي اعوان و انصارش سالم ديد. انسان دیگری را هم ديد كه به شديد‌ترين و فجيع‌ترين وضع، در زلزله و زیر آوار له شده بود. فرشته به او گفت كه حال اين دو به نظرت چطور مي‌آيد؟

نبي‌(ع) مي‌گويد اين‌كه اين طوري سالم مانده، حتماً كار خوبي داشته است و او هم يك كاري كرده كه اين طوري سرش آمده است. مَلَك به او گفت كه اين آدم كه با اين وضع فجيع مرده، از اخيار و اولياء‌الله بود و اين‌ها كه سالم مانده‌اند و بدنشان هيچ طوري نشده، از اشرار هستند. اما اين كه از اخيار بود، جزاي گناهي به‌گردن داشت؛ خواستیم در حيات دنيا تمامش كنيم و اين‌طوري او را بردیم و پاك شد. اما اين كه سالم مانده، اجر كار خيري طلب داشت و همين‌جا به اين صورت به او داديم كه آن طرف بی‌حساب باشد و ديگر طلبی نداشته باشد!

مالك يوم الدين، شرط زيبا ديدن عالم است. به قول حافظ:

منم كه شهره‌ی شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده‌ام به بد ديدن

حافظ، بد ديدن را آلودگي مي‌داند؛ آلوده نكردن چشم به بد ديدن، مجموعه نگري است. اگر به «‌رب العالمین» و «‌رحمان و رحيم» و «‌يوم الدين»، به‌صورت مجموعه نگريسته شود، جهان زيبا مي‌گردد.

جهان چون چشم و گوش و خال و ابروست
كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست

به‌عبارت دیگر اگر انسان با مجموعه آیات اول تا سوم سوره حمد، خدا را ستايش كرد، حمد واقعی را گفته است و اگر مجموعه را به حساب نياورد، حمدش دروغي است. چگونه منهاي «‌يوم الدين‌» حمد كامل گفته مي شود؟ از كجا مي‌فهمد كه عالم زيباست؟ مؤمن است كه كه عالم را زيبا مي بيند، نه كافر. اگر كافر بگويد زيباست، شوخي كرده است! كافر چگونه فهميده است كه بگويد زيباست؟ زيبايي عالم را كسي درك مي‌كند كه آخرت را درك کرده و به آن مؤمن باشد؛ بدون ملاحظه‌ی آخرت، عالم زيبا نيست.

براي امام صادق‌(ع) طاقه‌ي پارچه‌ای آورده بودند و حضرت  مي‌خواست آن‌را مرتب كند. به كسي كه در اطاق بود گفتند سر پارچه را بگير تا آن‌را تا كنيم. آن فرد سر پارچه را گرفت و رفت آخر اتاق و همين‌طور كه مي‌رفت حضرت گفت: آخ، چه دنياي بدي شده است؟ گفت آقا چه‌ربطي داشت كه من سر پارچه را گرفتم و گفتيد، چه دنياي بدي شده است! حضرت فرمودند: دشمنان خدا که آخرت را در نظر نمی‌گیرند، بر اخيار و دوستان خدا مسلط مي‌شوند و با رفتارشان دنیا را پست و زشت می کنند. گفت چطور شد كه به‌ياد اين قضيه افتاديد؟ حضرت گفتند: وقتی که راه رفتن تو را دیدم، يادم به معلَّي ابن خُنيس افتاد؛ (معلَّي نماينده‌ي حضرت بود. داوود بن علي که عموي منصور خلیفه عباسی بود، اسم شيعيان را از او مي‌خواست و چون نگفت، شكنجه‌اش داد و آخر او را كشت! حضرت به داوود گفت: نماينده‌ي من را كشتي! براي حضرت، معلّي خيلي ارزشمند بود و اين‌جا حضرت ياد معلّي افتاد و گفت دنيا بدون ملاحظه‌ي آخرت پست است).

حمد و خير و شر

توپ كه به ديوار بخورد، در برگشت، نام عكس‌العمل به‌خود می‌گیرد. انسان هم در برخورد با مسايل، عکس‌العمل نشان داده و از آن خير و شر برداشت می‌کند. اين برداشت بستگی دارد که آیا انسان در مسايل، آخرت را در نظر گرفته است یا نه؟ به‌عبارت دیگر مجموعه‌نگري كرده يا نكرده است؟ انسان داشتن چشم را نعمت و نداشتن آن را بلا مي‌پندارد؛ به اين اكرام و به آن اهانت مي‌گويد. قرآن مي‌گويد غلط است! نه اين اكرام است و نه آن اهانت؛ آدمي كه چشم دارد، اگر شكر نكند و با آن معصيت كند، اين چشم بلا مي‌شود. اما اگر آدمي كه چشم ندارد، بر بي چشمي صبر كند و خلاف تقوا عمل ننماید، همين، نردبان ترقي او مي‌شود. يكي با از دست دادن چشم سقوط مي‌كند و ديگري با از دست دادن چشم ترقي مي‌نماید.

اسم، عنوان، آبرو، مال و... همه نعمت‌هايی هستند که اكرام و اهانت آن‌ها بستگی به عکس‌العمل انسان دارد و به‌قول معروف جوجه را آخر پاييز مي‌شمارند. آخر پاييز، عكس العمل کار انسان است. آن‌چه از طرف خدا مي‌آيد، اول بهار است و بازتابي كه انسان نشان مي‌دهد، آخر پاييز است. اين باز‌تاب بستگي به مجموعه نگري انسان دارد.

«مالك يوم الدين»، مكمل و زمينه‌ساز حمد برای «رب العالمين» و «الرحمن الرحيم» است و می‌گويد كه مجموع اين ربوبيت‌ها، ربوبيتي ستودني است!

چرا جهنم آفريده شده است؟

سؤالی پيش مي‌آيد كه با توجه به رحمت رحمانیه و رحیم بودن خدا، چرا جهنم و عذاب آفریده شده است؟ جواب این است که رحيميّت غير از رحمانيت است رحمانيت عموميت دارد و رحيميّت اختصاصي است و چون اختصاصي است، هر‌جا كه رحمت رحماني تبديل به رحمت رحيمي نشد، به غضب تبديل می‌شود. درخلقت نظر بر رحمت است و عذاب بالعرض می‌باشد. خدا انسان را براي رحمت آفريد و  اختيار هم به او داده است. وقتي اختيار داده شد، ديگر او نیست که عذاب مي‌كند، خود انسان ها هستند که خودشان را عذاب مي‌كنند. «وَمَا ظَلَمنَاهُم وَ لَكِن كَانُوا اَنفُسَهُم يَظلِمُون :"ما به ايشان ظلم نكرديم، ولي آن‌ها خودشان به خودشان ظلم كردند"؛ ما اين‌ها را براي اين كه به خودشان ظلم كنند، نيافريديم. «‌وَ لَقَد ذَرَاَنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِ وَ الاِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لاَ یفقهون بِهَا... »:در حقيقت بسياري از جنيان و آدميان را براي دوزخ آفريديم. چرا كه آنها دلهايي دارند كه با آن حقايق را دريافت نمي كنند...". درست است كه آيه فوق دوزخ رفتن آدميان و جنيان را به خداي تعالي نسبت مي‌دهد، اما از ابتدا اين‌ها را به اين‌كار اجبار نكرده است و منظور هم اين نبوده كه عده‌اي را براي عذاب خلق كند. اگر اين‌طور بود، نمي‌گفت «اِلاَّ مَن رَحِمَ رَبِّكَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُم »؛ زیرا اين آیه مي‌گويد كه انحصاراً انسان‌ها را براي رحمت خلق كرده است، منتهي خودشان با دست خودشان عذاب را به‌وجود می‌آورند. در عاشورا، رحمت رحیمیه نسبت به حسین بن علی‌(ع) موج می‌زند، اما طرف مقابل با شقاوت‌هايی که کرد، رحمت رحمانی را به غضب تبدیل نمود.

اگر چیزی به سمت خورشید برود، وسط راه آتش می‌گیرد؛ دستگاه قدوسیّت خدا هم مثل خورشید است كه ناپاکی را می‌سوزاند. این خورشید نیست که آن را آتش می‌زند، خودش است که آتش می‌گیرد. خدا قدوس و پاک است؛ ناپاکی نزدیکش بیاید به آتش تبدیل می‌شود. این‌جا به دستگاه قدوسيت الهي ایراد نمی‌گیرند، به این که آلوده رفت و آتش گرفت ایراد گرفته می‌شود؛ می‌گویند تو که می‌دانستی هر که آلوده بیاید، آتش می‌گیرد، چرا آلوده آمدی؟

قرب الهی برای عده‌ای آسودگی و برای عده‌ای سوزندگی است! این همان است که درباره‌ي حضرت عزرايیل می‌گويیم که بعضی ایشان را به زیبا‌ترین صورت و بعضي به خشن‌ترین و قهرآمیز‌ترین وجه می‌بینند! مثل آیینه است که هر کس خودش را در آن می‌بیند. این جوری نیست که حضرت عزرايیل تصمیم بگیرد که با آن‌ها برخوردی این چنین داشته باشد؛ کلاً وضعیت حضرت ضد گناه است.

 

   اِيَّاكَ نَعبُدُ وَ اِيَّاكَ نَستَعِينُ

مجموعه آيات اول سوره‌ي حمد:

1 - براهين «اياك نعبد واياك نستعين» هستند.

2 - جریان از رحمان به رحیم را تشریح می‌کنند که چگونه انسان به خدای خودش می‌رسد و از کجا این سلوک باید آغاز شود؟

شروع سلوک به این است که سالک عالمین را ببیند و برای این کار باید به خلقت برگردد. بعد از مشاهده‌ی عالمین، سالک به رب العالمین پی می‌برد و ربوبیت خدای تعالی را در خلقت درمی‌یابد. می‌یابد که اول و آخر زندگي، همه مربوط به خداوند است و آن‌چه را كه خدا در عالم، خلق نموده و ربوبیت كرده، همه ستودني است. سپس با «الرحمن الرحیم» احساس مي‌كند هر چه به او داده شده، همه از رحمت رحماني است و براي اين بوده كه در «يوم‌الدين» تبديل به رحمت رحيمي شود. رحمت رحيمي اگر دير و زود داشته باشد، سوخت و سوز ندارد و خيلي نباید نگران مسأله بود زیرا که انجام كارها به «مالک یوم الدین» ختم می‌شود.

حال که ابتدا و انتها و اول و آخر همه از خداست، چرا خود او تنها محور عبادت و ياري خواستن نباشد؟ ديگران اگر بخواهند مطرح شوند، بايد چيزي در دستشان باشد؟ در حالي که «لَهُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الاَرضِ»:"همه چيز در آسمان ها و زمين براي اوست" و «بِيَدِهِ المُلك۱»:"ملک چون موم در مشت اوست" حال كه چنين است، چرا ديگري حق دخالت در عبادت بندگان داشته باشد؟ 

مجموعه آياتِ «‌الحمد لله رب العالمين» تا آخر«‌مالك يوم الدين»، پايه و برهان «اياك نعبد و اياك نستعين» است.

از «الحمد لله رب العالمین» تا «‌مالک یوم الدین»، خدا به عنوان اسم ظاهرِ«رب» مطرح است. از آن به بعد با گفتن «ایاک نعبد و ایاک نستعین» التفات از غیب به حضور می‌رود. چرخش غیب به حضور برای خدای تعالی نیست، زیرا که او از هیچ جايي غايب نیست؛ این انسان است که غايب می‌شود. حال چه شده که خدا برای انسان در« ایاک نعبد» ظهور پیدا می‌کند و ضمیر مخاطب ایّاک به‌کار می‌رود؟ براي این است كه التفات و توجه انسان را نشان دهد كه با سیر و سلوک، خدا برای او شهودی شده است.

«ایاک نعبد و ایاک نستعین» دو مطلب را عرضه می کند:

1 - بنده با «‌اياك نعبد» به سمت خدا كشانده می‌شود.

2 بنده با «ایاک نستعین» تنها مدد خود در راه «ایاک نعبد» را یاری خدا می‌داند.

با چنین وضعیتی انسان مستقل و خالص شده، مجرای رحمت الهی می‌گردد. خدايی که مدام رحمت می‌فرستد، بنده‌اش را يكي از مجاري ابدي رحمت خود قرار می‌دهد. در سراسر زيارت جامعه كبيره، صحبت از اين است كه اهل بيت چون خالص و مخلص شدند، مجاري ابدی رحمت الهي و رودخانه‌ي رحمت او شدند؛ رودخانه‌اي كه از ازل مي‌آيد و مي‌رود و جريانش متوقف شدنی نیست و اگر همه‌ي خلق‌الله هم دراين رودخانه خود را شستشو دهند، رنگ و بو و طعمش هيج تغيير نمي‌كند. هر مؤمني هم در هر حدي كه با اين‌ها ارتباط پيدا كند، مجراي رحمت الهي در دنیا و آخرت مي‌شود.

شرايط «ایاک نعبد و اياك نستعين »

شرط اول - اخلاص

اخلاص، شرط عمل به «ایاک نعبد و اياك نستعين»است. بسياري از كارهاي انسان‌هاي خيّر كه به‌عنوان كار خيرقبول نمي‌شود، به اين معنا نیست كه آنان ريا و تظاهر داشته يا مي‌خواسته اند مفسده به بار بياورند، خير! به‌خاطر اين بوده كه انگيزه‌هاي حاشيه‌اي در آن وارد شده و بدليل استغنا بارگاه ربوبی، اجازه‌ي ورود داده نشده است.

1- خداي تعالي هيچ پيغمبري را مقتدر نفرستاد.

اياك نستعين معنايش اين است كه در عمل، غير خدا دخالت نكند و نيت فقط دريافت جوايز الهي باشد. فرض كنيداگر پيغمبر در ابتداي دعوت مقتدر بود و افراد به ملاحظه‌ي اقتدار او مطيع او شده بودند، iاثری در تهذیب ونفس واخلاص وبندگی نداشت. اگر عاملي خارج از عنوان علاقه‌ي به خدا در قضيه دخالت ‌نموده بود، مورد امضاي حضرت حق واقع نمي‌گرديد زيرا خداوند عبادت مخلوط را قبول نمي‌كند. همه‌ي انبيا وقتي اقتدار پيدا مي‌كردند، پشت سرش شكستي مي‌خوردند كه اوضاع دوباره برمي‌گشت به حالت اول. يا اگر با اقتدار هم از دنيا مي‌رفتند، پشت سرشان جانورهايي بلند مي‌شدند و حركت‌هايي مي‌كردند كه همه چيز عوض ‌شود و دوست و دشمن از اين طريق شناخته گردند. آيا كسي مي‌تواند بگويد کاش خدا اين‌ها را مي‌كشت تا اين مسايل پيش نيايد؟! بايد گفت قانون، كشتن نيست، اگر مي‌خواست اين‌ها را بكشد، شيطان را از قبل مي‌كشت؛ چون شيطان هميشه يك طرف كار است. بايد گفت كه قضيه بالاتر از اين هاست.

در آزمايشگاه، براي جدا كردن اكسيژن و ئيدروژن محلول در مايع، از الكترود هاي مثبت و منفی استفاده مي كنند. فرض كنيد اسم اكسيژن طيّب و اسم ئيدروژن خبيث است و حالا اين دو، در جامعه قاطي شده‌اند وخدا مي خواهد آن دو را تفكيك نمايد. «لِيَمِيزَاللهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ۱»:"تا خدا ناپاك را از پاك جدا کند" چه مكانيزمي براي اين كار گذاشته شده است؟ براي اين كار، انبيا و پيروانشان، بعنوان قطب مثبت و اشقيا و پيروانشان، بعنوان قطب منفي، اين وظيفه را انجام مي دهند. قضيه اين است.

عقل و جهل در درون هر انساني همین‌طوراست. بيرون انسان هم این دو قطب هست و شيطان هميشه نقش قطب منفي را دارد. منتهي آن‌هايی كه در قطب شيطان قرار مي‌گيرند، مرتباً دستكش عوض مي‌كنند و هر زماني، كسي آلت دست شيطان مي گردد و دست شيطان از آستين او بيرون مي‌آيد. حالا اين‌ها طول عمرشان زياد باشد یا كم فرقي نمي‌كند. اگر كم باشد، او مي‌رود و ديگری جايش مي‌آيد. منفي برود، منفي ديگری سر جايش مي‌آيد. شما زمان رسول خدا‌(ص) را نگاه كنيد. ابوجهل يك قطب بود و در جنگ بدر كشته شد، ولی كار تعطيل نشد و ابوسفیان سر جایش آمد. در قطب مثبت هم همین طور است. یکی برود، ديگري جايش مي‌آيد.

هر وقت كه انسان‌ها به خاطر قيام انبيا و اوليا و مصلحان، مجتمع شده، عبادت كردند و مسجدي شدند، خداوند امتحاني پيش‌ مي آورد که كاسه وارونه گشته و قدرت بر طرف شود و زمینه‌ي امتحان واقعي فراهم گردد و در همين پريشاني‌ها، كار اساسي مشخص شدن دوست و دشمن انجام گيرد. همه‌ی مصيبت‌هايي كه ما آرزو مي‌کنیم خدا آن روز را نياورد، در چنین روزهايی واقع مي‌شوند! خدای تعالی مي‌گويد همه‌اش هست و همين، عالم را خلق كردم براي همين روزها، براي همين يك ساعت پريشاني؛ اين ساعتي كه پيش شما از همه‌ي ساعت‌ها خراب تر است، از همه‌ي ساعت‌ها پيش ما مهم‌تر است!

آن تلخ‌وَش كه صوفي، اُمُّ الخَبَائِثَش خواند
اَشهَي لَنَا
  وَ  اَحلَي  مِن  قُبلَهِ  العَذارا

مـي‌گويد در اين ساعتـي كه همـه چيـز بـه هم ريخته و در نظر شما بد است، بازار ما الان داغِ داغ شده است؛ اين نمازي كــه الان بـخواننـد معلوم مي‌شـود بـخاطر اقتدار رسـول(ص) مي‌خوانده‌اند يا به ‌خاطر تشخيص و علاقه‌ی به خدا بوده است؟ نمـاز از روي علاقـه به خدا، كجا؟ و چند سال نماز به خاطر اين‌كه با رسول(ص) رو درواسي دارد و پيغمبر صاحب قدرت است، كجا؟

براي همين، خداي تعالي هيچ پيغمبري را با اقتدار نفرستاد. علي (ع) مي گويد:« وَلَكِنَّ اللّهَ سُبحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولِي قُوَّهٍ فِي عَزَا ئِمِهِم و ضَعَفَهً فِي مَاتَرَي الاَعيُنِ من حَالاَتِهِم مَعَ قَنَاعَهِ تَمل القُلُوبَ وَالعُيُونَ غِنَيً وَ خَصَاصَهٍ تَملَأُ الاَبصَارَ وَ الاَسمَاعَ أَذَيً »:"خداوند سبحان پيامبران خود را صاحبان اراده قرار داد و با فقري انبيا را مي‌فرستاد كه زبان، قدرت گفتن و گوش، طاقت شنيدنش را نداشت، اما قناعتي داشتند كه چشم و دلشان را از غنا و ثروت پر كرده بود".

اگر مجموعه‌ي زحمت‌ها و تلاش‌هايي كه براي يك كار صورت مي‌گيرد، هزار قسمت کنیم، نيت 999 قسمت آن است و بقيه مجموعاً يك قسمت را تشكيل مي دهند.

در نماز، نمازگزار با گفتن «اياك نعبد و اياك نستعين» با خدا عهد می‌بندد و خدا هم با او عهد‌ مي‌بندد. خدا مي‌گويد « اَوفُوا بِعَهدِي اُوفِ بِعَهدِكُم »:"به عهدم وفا کنید تا به عهدتان وفا کنم". این‌جا مومن به عهدي كه مي‌بندد، وفا مي‌كند. هرکس به عهد «اياك نعبد و اياك نستعين» وفا کرد و خدا هم از صراط، او را بهره‌مند گرداند. از اين جهت است که «اياك نعبد و اياك نستعين» را اول آورده و بعد «اهدنا الصراط المستقيم‌» آمده است؛ يعني عمل به اين وعده، زمينه‌ساز هدايت الهي است.

نماز گزار با گفتن «اياك نعبد» مي گويد خدايا حلال وحرام، خوب و بد، زشت و زيبا، نظام ارزشي، روش اقتصادي و روش سياسي كه تنها تو تعيين كرده‌اي، تبعيت مي‌كنم؛ بعبارت ديگر تمام كارشناسي‌هاي تربيتي خود را از تو ‌مي‌گيرم. بنابراين كسي مي تواند «‌اياك نعبد» را خالصانه بگويد كه انسان سازي خودش و هر چيزي را كه به تربيت ساختاري او مربوط بوده، به دست غير خدا نداده باشد.

چرا در سوره حمد ضمير جمع بكار رفته است؟

در«اياك نعبد واياك نستعين» ضمير متكلم مع‌الغير آمده است؛ در حالي كه انسان بسياري از نمازها و نوافل را تنها مي‌خواند، علت چیست؟

بعضي عنوان مي‌كنند كه اصل در نماز، جماعت است و فُرادَي حالت غير معمول آن است. دلیلشان هم این است که حضرت رسول‌(ص) از همان ابتدا که خديجه پشت سرشان و علي‌(ع) در سمت راستشان مي‌ايستادند، به‌صورت جماعت نماز مي‌خواندند.

باید گفت که نماز فرادي هم يك وَجهِ جماعت است. چطور؟ چون در آن حالت همه‌ي اعضا و جوارح دارند خداوند را عبادت مي‌كنند. زبان، امام جماعت است و بقیه جوارح ساكت به او اقتدا مي‌كنند؛ آن‌ها با سكوتشان و او با صحبت و به نمايندگي از طرف آن‌ها، عبادت مي‌كند. بنابراين اين وجه، وجهي پسنديده‌ است كه بگوييم انسان در همان حالي كه نماز فردي مي خواند، باز هم جمعي است. همین مطلب در سلام نماز هم هست؛ نماز گزار با گفتن «اَلسَّلاَمُ عَلَينَا وَ عَلَي عِبَادِاللهِ الصَّالِحِينَ‌»، مجموعه را در نظر دارد، در حالي كه نماز فرادي مي‌خواند.

اما قضيه از اين ها كه گفتيم بالاتر است. قضيه اين است كه انسان وقتي مي‌خـواهد به سمت خـدا بيايـد، بایـد تشکیلاتی بیايد؛ ويزاي ورود به حريم الهي، جمعی صادر مي‌شود. «‌يَومَ نَدعُوا كُلَّ اُنَاسٍٍ بِاِمَامِهِم »:"روزی که هر گروهی را با امام خود می‌خوانیم" آن روز تجسم امروز است؛ امروز وقتي مي‌خواهند با نماز وارد حريم الهي شوند، به احترام امامشان آن ها را مي‌پذيرند. يعني وقتي مي‌خواهند در را باز كنند، نگاه مي‌كنند ببينند در را به روي چه كسي باز مي‌كنند؟ وجهي بايد جلو باشد كه ارزش داشته باشد در را بر روي مجموعه باز كنند و انسان به بركت آن وجيه شود. ما در نماز فرادي با اين وجيه‌ها جلو مي‌آييم تا با تكبيره‌الاحرام در پشت سر آن‌ها به حرم الهي وارد شويم و روي گذرنامه‌ي ورودمان به حرم الهي، نام امامان يا اوصياء و اوليا نوشته شده باشد تا اجازه‌ي ورود بدهند.

پس وقتي اين‌طوراست که انسان را به صورت جمعي مي‌پذيرند، نماز گزار بايد مجموعه‌ي خود را قبل از نماز مشخص و انتخاب كند تا عبادت او قبول شود. در زيارت جامعه مي‌گوييم: «‌وَ بِمُوَالاَتِكُم تُقبَلُ الطَّاعَهُ المُفتَرِضَهُ.... ».:"اين عبادات كه بر همه فريضه است، قبولش مربوط به شماست!" يعني چه؟ يعني ما بايد نمازمان را دست اماممان بدهيم و امام هم دست خدا مي‌دهد. اين كار مانند كار معلم است كه تكاليف را جمع مي‌كند؛ معلم به مبصر كلاس مي‌گويد مشق‌ها را جمع كند. ممكن است دانش‌آموزي با مبصر كلاس، ميانه‌ي خوبي نداشته باشد و بگويد خودم پيش معلم مي‌برم، بعد كه پيش معلم مي‌برد، معلم مي‌گويد چرا به مبصر ندادي! مي‌گويد خودم خواستم بياورم! معلم دفتر را کنار می‌گذارد و از نمره‌ي او کم مي‌كند.

دستگاه الهی دستگاه عجیبی است. هم خیلی نزدیک است و هم خیلی دور! وقتی بنا بر نزدیک شدن و انس و تقرب و گذشت و مسامحه و تفاهم باشد، صرف نظر می‌کنند. وقتی هم بنا بر دور باش و زدن باشد، می‌گوید از عاقبت آن نمی‌ترسیم. در پایان سوره‌ي شمس می‌خوانيم: «فَدَمدَمَ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوَّیهَا وَ لاَ یَخَافُ عُقبَهَا »:"پرردگارشان به سزاي گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را باخاك يكسان كرد و از پيامد كار خويش بيمي به خود راه نداد" يعني ما را از عاقبت کار نترسانید! هر چه شد، شد؛ کسی می‌ترسد که کم بیاورد!

بنابراین در مجموع، خدا هیچ عبادتی را خارج از برنامه‌ی جمع قبول نمی‌کند. درست است که اهل بیت، بنده‌ی خدا هستند و از خودشان هیچ ندارند، اما شأنی نزد خدا دارند که هر کس هر چه بخواهد از خدا بگیرد یا به خدا بدهد، باید از کانال این‌ها باشد. این‌ها یَدُالله و بَابُ‌الله هستند و کسی را به‌صورت فردی به درگاه راه نمی‌دهند.

3- جدايی از جامعه اسلامی، جدايی از دین است.

وقتی «‌ایاک نعبد» گفته می‌شود فرد باید جایگاهش را در جامعه‌ي اسلامی مشخص کرده باشد و بداند هر کس که از جامعه‌ي خود قطع رابطه کرد، از دین بریده است. امامان ما در دعاهایشان، اين دعاي قرآني را می‌خواندندکه «‌ ولاَتَجعَل فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَذِینَ آمَنُوا۱»:"خدایا در قلب‌های ما در رابطه‌ی با مومنین، گرفتگی قرار نده که اگر جا‌گیر شد، بین ما و اصلِ ایمان جدايی انداخته، منحرف خواهيم شد"

در يك كلام، مومنین مثل تسبیحِ بند کرده به بهشت می‌روند. دانه‌دانه و بند نشده به بهشت نخواهند رفت. اگر قلب مومن غِلّ و گیر داشت؛ معنایش این است که نخ از داخل آن عبور نمی‌کند و سر‌تاسر معبر درست پاک نشده و بنابراین پذیرفته نمي شود. این همه که تأکید شده مومنین به هم علاقه و محبت داشته باشند، صرفاً برای ثواب و عمل مستحب نيست، بلكه شرط و ‌عنوان دینداری است.

درس تفسیر موضوعی نیمسال اول96-استاد آقاحسینی -قسمت دوم...
ما را در سایت درس تفسیر موضوعی نیمسال اول96-استاد آقاحسینی -قسمت دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostadmaaref بازدید : 275 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 12:47